English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (7032 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waste time U هدر دادن زمان
lose time U هدر دادن زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clocks U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
scroll U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
lead time U مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
procurement lead time U زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
Other Matches
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presents U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presented U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
periods U زمان
period U زمان
time of blowing U زمان دم
contemporaneous U هم زمان
thence U از ان زمان
thitherto U تا ان زمان
clock U زمان
time-consuming U زمان بر
time consuming U زمان بر
tempo U زمان
simultaneously U در یک زمان
term U زمان
clocks U زمان ها
timepiece U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
cotemporaneous U هم زمان
yet U تا ان زمان
tempos U زمان
cycle time U زمان
coinstantaneous U هم زمان
date U زمان
synchronous U هم زمان
dates U زمان
synchrone U هم زمان
terming U زمان
termed U زمان
time-piece U زمان
time U زمان
timed U زمان
zeitgeist U زمان
away U از ان زمان
strokes U زمان
times U زمان
stroke U زمان
whene'er U هر زمان
stroked U زمان
stroking U زمان
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
time period U گذشت زمان
period/stretch/lapse of time U گذشت زمان
time span U فاصله زمان
passtime U زمان گذارستون
dilation of time U اتساع زمان
dilation of time U انبساط زمان
time period U فاصله زمان
makeup time U زمان جبران
man and boy U از زمان بچگی
development time U زمان توسعه
system time U زمان سیستم
period U فاصله زمان
access time U زمان دستیابی
time span U گذشت زمان
delay time U زمان تاخیر
activity time U زمان هر فعالیت
period U گذشت زمان
dead time U زمان مرده
maximum duration U زمان حداکثر
space U زمان کوتاه
spaces U زمان کوتاه
dead time U زمان گمگشته
acceleration time U زمان شتاب
delay allowance U زمان تقسیم
past tense U زمان گذشته
decay time U زمان اضمحلال
decay time U زمان تباهی
period/stretch/lapse of time U فاصله زمان
time slice U قطعه زمان
time log U جدول زمان
time lapse U مرور زمان
time interval U زمان طی شده
time dependent U وابسته به زمان
peace time U زمان صلح
the secular bird U فرید زمان
peace time U در زمان صلح
lost time U زمان مفقوده
loading time U زمان بارگیری
load time U زمان بارکردن
equilibrium time U زمان تعادل
time perception U ادراک زمان
ephemeris time U زمان تقویمی
ephemeris time U زمان نجومی
period U مدت زمان
periods U مدت زمان
linkage time U زمان پیوند
time of disintegration U زمان انفجار
lost time U زمان گمگشته
clocks U زمان سنج
real time U زمان حقیقی
period/stretch/lapse of time U دوره زمان
distribution time U زمان توزیع
period of concentration U زمان تمرکز
time period U دوره زمان
period U دوره زمان
time span U دوره زمان
moment U زمان اهمیت
moments U زمان اهمیت
down time U زمان توقف
effective time U زمان موثر
clock U زمان سنج
the preterite tense U زمان گذشته
dwell idling time U زمان هرزگردی
the past tense U زمان گذشته
the fullness of time U زمان کامل
testing time U زمان ازمایش
maintenance period U زمان تعمیرات
down time U زمان تلف
time lag U زمان مرده
multiplication time U زمان ضرب
timers U زمان بند
timers U زمان گیر
timers U زمان سنج
timer U زمان بند
timer U زمان گیر
association time U زمان تداعی
attack timing U زمان بندی تک
timer U زمان سنج
presents U زمان حال
chromometer U زمان سنج
chronograph U زمان نگار
clocked U با سنجش زمان
clk U زمان سنج
civil time U زمان عرفی
chronoscope U زمان نما
chronoscope U زمان سنج
chronophobia U زمان هراسی
chronometer U زمان سنج
running time U زمان رانش
run time U زمان اجرا
fourth dimension U بعد زمان
presenting U زمان حال
budget period U زمان بودجه
return perion U زمان برگشت
reference time U زمان مرجع
response time U زمان واکنش
reflex time U زمان بازتاب
regression time U زمان برگشت
response time U زمان پاسخ
response time U زمان واگنش
relief time U زمان استراحت
blue moon U زمان دراز
nonsynchronous U ناهم زمان
non productive time U زمان مرده
local time U زمان محلی
base period U زمان مبنا
reaction time U زمان واکنش
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com